شعر و ادب
کلاسیک
به کنعان دلم آورد چون باد صبا بویش زپا افتاده ام لیکن به سر خواهم شدن سویش فدای عارضی گشتم که راند یوسف مصری ز خلوت صد زلیخا رابه یاد خال هندویش چه قابل جان بی مقدار ما کز بهر قربانی خلیل آورده اسماعیل در محراب ابرویش چگونه چاره اندیشم که چندان سخت میبارد می و مستی و مستوری مدام از جعد گیسویش گذشت افسانه مجنون وجعد طره لیلی که مجنون گشت صد لیلا ز ناز چشم جادویش شعر از ایوب قاسمی دستگردی
Power By:
LoxBlog.Com |